آمیزشناخواهی: یک گرایش، نه یک اختلال!
آمیزشناخواهی یا اسکسوالیتی Asexualityاغلب به صورتِ عدمِ وجودِ کششِ جنسی تعریف میشود. تا حدودِ ده سال پیش، آمیزشناخواهی در فرهنگِ عمومی، رسانهها و پژوهشهای علمی نادیده گرفته میشود. نظرات و آرایِ اوّلیه بیشتر برپایه انکارِ آمیزشناخواهی و برچسب و انگ زدن به افرادِ آمیزشناخواه بود. امّا امروزه، ثمرهی 10 سال تحقیق و پژوهش (و از آن جمله پژوهشهایی با دامنه پژوهشی وسیع) در دسترسِ ماست. لوری براتو Lori Bratto و موراگ یول Morag Yule، دو پژوهشگر از دانشگاه بریتانیایی کلومبیا University of British Columbia با دیدی نقّادانه و موشکافانه به شواهد و دلایلِ مربوط به آمیزشناخواهی نگریستهاَند. مقاله آنها به زودی در نشریه آرشیوهایِ رفتار جنسی Archives of Sexual Behaviour چاپ خواهد شد؛ و اینک نیز در اینترنت قابل دسترسی است.
این دو پژوهشگر به این نتیجه رسیدهاَند که آمیزش ناخواهی یک بیماری روانی یا یکی از علائمِ بیماریِ روانی نیست؛ همچنین یک اختلالِ مربوط به خواهش و رغبتِ جنسی شمرده نمیشود. برعکس، معیارهایی که عمومًا برایِ تشخیص و شناساییِ گرایشهای جنسی به کار میرود، در موردِ آمیزشناخواهی صدق میکند؛ و در نتیجه، میتوان آمیزشناخواهی را یک گرایش جنسی Sexual Orientation دانست.
چه کسانی آمیزشناخواه شمرده میشوند؟
آمیزشناخواهی یک مشخصه و ویژگی محوری دارد و آن عدمِ تجربه کششِ جنسی است؛ به این معنا که شخصِ آمیزشناخواه نسبت به هیچکس احساسِ کششِ جنسی نمیکند. با این حال، تفاوتهایِ بسیاری بینِ افرادِ آمیزشناخواه وجود دارد. به عنوانِ مثال، کششِ عاطفی Romantic Attraction با کششِ جنسی Sexual Attraction متفاوت است. افرادِ آمیزشناخواه کششِ عاطفی را به درجاتِ مختلفی میتوانند تجربه کنند. بعضی از افرادِ آمیزشناخواه روابط جنسی دارند، بیشتر به این خاطر که همسر یا شریکِ زندگیشان به رابطه جنسی تمایل دارد. آمیزشناخواهان همچنین در زمینه خودارضایی، انجام یا عدم انجامِ آن، میزانِ انجامِ آن و خیالپردازیهایی که هنگامِ خودارضایی دارند با هم متفاوتند.
حتّی درباره مشخصه محوری آمیزشناخواهی، یعنی عدمِ تجربه کششِ جنسی، نیز میتوان امّا و اگرهایی آورد. مثلًا بعضی افراد نیمهآمیزشخواه Demisexual شمرده میشوند. این افراد نخست خود را آمیزشناخواه میدانند؛ امّا پس از این که در یک رابطه عاطفی عمیق با کسی قرار بگیرند، نسبت به همان شخص خاص کششِ جنسی را تجربه میکنند. بعضی افراد در مواردی انگشتشمار و به ندرت کششِ جنسی را تجربه میکنند. اینگونه افراد در واقع نه کاملًا آمیزشخواه Sexual هستند و نه کاملًا آمیزشناخواه Asexual؛ بلکه در میانهی طیفِ آمیزشخواهی قرار میگیرند و عمدتًا آمیزشخواههای خاکستری Gray-Sexual نامیده میشوند.
آمیزشناخواهی چقدر شایع است؟
رقمی نزدیک به 3.3 درصد از زنان فنلاندی گزارش کردهاَند که نسبت به هیچکس کشش جنسی ندارند؛ نزدیک به 2 درصد از دانشآموزان دبیرستانی در نیوزیلند نیز تجربه مشابهی را بیان کردهاَند. بین 0.4 تا 1 درصد افرادِ بزرگستال در کشورِ بریتانیا نیز گزارش کردهاَند نه نسبت به مردان کششِ جنسی دارند و نه نسبت به زنان.
چرا باید آمیزشناخواهی را یک گرایشِ جنسی دانست؟
بروتو و یول Brotto & Yule در مقالهشان به شواهد و دلایلِ بسیاری اشاره کردهاَند که بر اساسِ آن آمیزشناخواهی را باید یک گرایش جنسی جداگانه به شمار آورد؛ در زیر به بعضی از این دلایل اشاره میکنیم:
-1 افرادِ ناآمیزشخواه همیشه چنین احساسی را داشتهاَند.
وقتی از افرادِ آمیزشناخواه درباره عدم تجربه کششِ جنسی سوال میشود، پاسخ میدهند که همیشه چنین احساسی را داشتهاَند؛ و تحریک شدن از نظرِ جنسی را هرگز تجربه نکردهاَند. احساساتی که در طول عمر و از آغاز با انسان همراه است معمولًا برآمده از یک حالت درونی و فطری هستند، و نه یک حالت عارضی.
شاید این مسئله به تنهایی برای این که نشان دهد آمیزشناخواهی یک گرایشِ جنسیست کافی نباشد؛ امّا همیشگی بودنِ تجربه آمیزشناخواهها به این معنیست که (برخلاف آنچه گاهی ادّعا میشود) آمیزشناخواهی نمیتواند متأثر از یک ضربه روانی یا یک تجربه ناخوشایند جنسی باشد.
2. نشانگرهای زیستی biomarkers به گرایشهای جنسی مربوط میشوند؛ و افرادِ آمیزشناخواه نیز نشانگرهای زیستیای دارند که آنها را از دیگران متمایز میکند.
به عنوانِ مثال، چپدست بودن و ترتیبِ تولّد.
[طبقِ پژوهشی که بروتو، یول و گورزالکا Yule, Brotto, Gorzalka انجام دادهاَند، امکان چپدست بودن در افراد آمیزشناخواه 2.5 برابرِ بیشتر از افرادِ آمیزشخواه بوده است. بنگرید به: نشانگرهای زیستی آمیزشناخواهی؛ دستچپ بودن، ترتیب تولّد و نسبت طول انگشتان. بنگرید به: نشانگرهای زیستی در آمیزشناخواهی]
3. نشانههای آمیزشناخواهی از ابتدایِ بلوغ آشکار است.
یکی از معیارهایی که اغلب برایِ تشخیص گرایشهای جنسی به کار برده میشود، پدیدار بودنِ نشانهها از ابتدایِ بلوغ یا early onset است. از آنجا که افرادِ آمیزشناخواه میگویند که هیچگاه در طول عمرشان کششِ جنسی را تجربه نکردهاَند، این معیار درباره آمیزشناخواهی صدق میکند.
4. کمتر بودنِ نسبیِ رفتارِ جنسی در افرادِ آمیزشناخواه با عدم تجربه کششِ جنسی هماهنگ است.
یکی از آزمونهایی که برای تشخیصِ گرایشهای جنسی به کار برده میشود این است که از شخص خواسته میشود به این سؤال صادقانه پاسخ دهد: «اگر هیچگونه پیامد منفیای وجود نداشته باشد، و بتوانی آزادانه با کسی رابطه جنسی داشته باشی، چه کسی را انتخاب میکنی؟» پاسخِ بسیاری از آمیزشناخواهها به این پرسش «هیچکس» است. با این که بعضی از آمیزشناخواهها (هنگامی که در رابطه یا ازدواج با یک شخص آمیزشخواه قرار میگیرند) روابط جنسی دارند، امّا عدم علاقه و انگیزه نسبت به رابطه جنسی در آنها یک روند نسبتًا پایدار و مداوم است.
5. در افرادِ آمیزشناخواه، «عدم تجربه کششِ جنسی» در طولِ زمان ثابت و بدون تغییر میماند.
عدم تجربه کشش جنسی برایِ افرادِ آمیزشناخواه یک حالت گذرا (که فقط چند هفته یا چند ماه یا حتّی چند سال تداوم پیدا میکند) نیست؛ بلکه در طول عمر بدونِ تغییر باقی میماند. البته مواردی از تغییر و عدمِ پایستگی گزارش شده است، که میتواند به این معنا باشد که آمیزشناخواهی نیز همچون آمیزشخواهی سیّال است. امّا شواهدی که عدمِ تغییر و پایستگی را نشان میدهند، از شواهدی که نشاندهنده تغییرند به مراتب قویترند.
چرا آمیزشناخواهی یک بیماری روانی نیست؟
برخی از پژوهشها نشان میدهند که میزانِ اضطراب و تشویش خاطر در افرادِ آمیزشناخواه بیشتر از سایر افراد است. با این حال، شواهد نشان میدهند که این موارد اضطراب و تشویشخاطر نتیجهی تبعیض علیه افرادِ آمیزشناخواه و به حاشیه رانده شدنِ آنهاست (که این نیز در نتیجه پژوهشها مشهود هست)؛ و نباید پنداشت که آمیزشناخواهی برآینده یک اختلال روانی است.
پژوهشهای موجود بسیاری از دیدگاههای منفیای را که درباره آمیزشناخواهی وجود دارند تأیید نمیکنند. به عنوانِ مثال، آمیزشناخواهی را نباید به زخمهای روانی trauma یا روابط ناخوشایند جنسی مرتبط دانست. همچنین، افرادِ آمیزشناخواه عمومًا هنگامِ مشاهده اعضایِ جنسیِ بدن حسّ تنفّر یا آزردگی ندارند.
بنا به برخی پژوهشها، بعضی از زنانِ آمیزشناخواه در طیف اختلالِ اوتیسم قرار میگیرند (17 درصد، نسبت به 14.7 درصد در عموم جمعیت)؛ در چنین مواردی نیز اضطراب و آزردگی را باید مربوط به اختلالِ موردِ نظر دانست و نه مربوط به آمیزشناخواهی. از آنجا که این پژوهش نیز در دامنهای محدود انجام گرفته، هرگونه ارتباطی بینِ آمیزشناخواهیِ زنان و اوتیسم همچنان برپایه حدس و گمان خواهد بود.
چرا آمیزشناخواهی یک اختلالِ جنسی Sexual Dysfunction نیست؟
دی.اس.ام یا کتابچه راهنمای تشخیص و آمار اختلالات روانی The Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders اختلالات جنسی فراوانی را در خود گنجانده است؛ و از آن جمله دو اختلالِ جنسی که به «عدم رغبت جنسی» مربوط میشوند.
این کتابچه همچنین بیان میدارد که این دو اختلال با آمیزشناخواهی متفاوتاَند. مهمترین تفاوت این اختلالات با آمیزشناخواهی این است که عدم تجربه کشش جنسی برای افرادِ مبتلا به این اختلالات باعثِ نگرانی و تشویشِ خاطر فراوانی میشود. بیکششی جنسی در افرادِ ناآمیزشخواه معمولًا همراه با تشویش و تألّم خاطر نیست؛ مگر هنگامی که از واکنشِ منفیِ دیگران هراس داشته باشند.
آمیزشناخواهها و خودارضایی
بعضی از آمیزشناخواهان خودارضایی میکنند، هرچند کمتر از دیگران. در مواردی که خودارضاییِ افرادِ آمیزشناخواه با خیالپردازی همراه است، بعضی از این خیالپردازیها غیرمتعارف هستند. مثلًا، در بسیاری از این خیالپردازیها، خودِ شخص حضور ندارد. 11 درصد این خیالپردازیها اصلًا هیچگونه شخص انسانی را در بر نمیگیرد. با این حال، خیالپردازیهای غیرمتعارف در افرادِ آمیزشخواه نیز وجود دارد، و تا زمانی که باعث تشویش خاطر نشود، نمیتوان آن را نشانهی اختلال جنسی دانست.
نتیجه
نویسندگان در مقالهشان به این جمعبندی رسیدهاَند: «ما بر این باوریم که آمیزشناخواهی را میتوان یک گرایشِ جنسی مستقل دانست. البته در میانِ افرادِ آمیزشناخواه (از حیث کششها و کنشهای جنسی و عاطفیشان) تفاوتهای بسیاری وجود دارد؛ امّا نظایرِ این تفاوتها در کششهای جنسی افرادِ آمیزشخواه نیز مشهود است.»
برگرفته از مقاله: «آمیزشناخواهی، یک گرایش نه یک اختلال» نوشته دکتر Bella DePaulo